دنياي من هم ديده ميشد توش.... خيلي ها از من گذشتن ... خيلي وقته که محتاج کسي نيستم ... بسته شدم به اين اتاق لعنتي ، نه فکري دارم نه رويايي ، تنها شدم ، دنيام خيلي وقته ريخته به هم ! سيگارمو روشن ميکنم ، باورش سخته ... خيلي سخته ... خيلي شکستم ... دور شدم از اين دنيا ... بين زمين و آسمون معلقم... هه ... سيگار بعدي رو بايد روشن کنم ... چه زود سيگارام تموم ميشن... دنياي منم تو اوج جووني تموم شد.... سيگار بعدي رو روشن ميکنم ... کام هاي سنگيني ميگيرم ..... دوست دارم چشمهامو ببندم و فقط تو گذشته غرق بشم ... اميدوارم چشمهام ديگه باز نشن تا با يه خواب ابدي از اين زندگي خسته کننده راحت شم ....