از همان روز که يوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزي که با شلاق و خون ديوار چين را ساختند
آدميت مرده بود گرچه آدم زنده بود . . .
فريدون مشيري
با توهمه ي راه ها را خواهم پيمودنگران مقصد نيستمهرجا خستگي مرا باز دارد،چشم هاي تو به ياريم برمي خيزدبال هايم خسته نخواهد شد!________________________[گل][گل]
ziba bod
کثافـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــط :)
1do0o0o0o0o0onel-l Basl-liiiiiiii aji
:-*