remeMber me
ما سینمای بی پناه بی پناهی
ما بغض با این جماعت فکاهی
sh.n
______________________
پدر از نداریش نمی گفت و حاشا می کرد
دختر کوچولوش ویترینا رو تماشا می کرد
نگاه کن خونواده ها رو که می خندن شاد
دیدن این صحنه ها قلب پدرو می کند از جا
مادرا شاد دست بچه ها کیسه های کادو
پدر گفت این مال اوناس نه یه ریزه پای پادو
***
نه، من باید بخرم حتی اگه زیرو رو شم
و واسه اولین قدم پالتومو می فروشم
توی آژانس بیخوابیام تا 2 شب
بعیده این پولا واسه بچه هام کادو بشن
تا کی خونه همه با لباس ساده برو
حتی درختا لباس نو می پوشن سال نو رو
تمام هم سنامو می بینم خوب و خوشن
نرسیدن به آرزوهام من رو می کشن
از همه عالم و آدم اون حس بیزاری داشت
تو که می شنوی خودتو میزاری جاش ؟
که یهو داد زد میشنوی تو که اون بالایی
شاید راس میگن که خدای پولدارایی ...
m.b
_______________________________