وبلاگ :
remeMber me
يادداشت :
-19-
نظرات :
0
خصوصي ،
9
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
ستاره
با عروسک هايــــ ــم ديگــ ــر بازي نمي کنم
بــ ـزرگـــ ــ شــ ـــدم...خود عروسکـــ ــــــي شدم
آنقـــ ـــدر بازي ام دادند کـ ه
قلبم با تکـ ه پارچـ ه هاي رنگارنگ وصلـ ه خورده است
لااقل، تــ ــــو ديگر قــ ـــلب پارچـ ه اي ام را
پـ ـــاره نکن...
+
hidden
من و تو از همان روز اول ،
محکوم به از دست دادن بوديم !
تو ، همان يک ذره احساست را ...
و من ...
تمام زندگي ام را !!!
+
ashkan
heh va3 ki
+
??????
ايـنـکـه هـَنـوز نـِگـَرانـَت مـيـشـَوَم،نـِگـَرانـَم مـيـکـُنـَد...
+
??????
ايـنـکـه هـَنـوز نـِگـَرانـَت مـيـشـَوَم،نـِگـَرانـَم مـيـکـُنـَد...
+
hedieh
از هيچ کار کودکي ام پشيمان نيستم ، به جز آرزوي بـــزرگ شدن ...
+
ياوه گو!
mersi
in postetoon kheili jaleb bood
link shodin
+
ati
او و قهوه و باران
زير برف و الکل و معشوق
همه و همه...
فقط ژست هايِ شيکِ بورژوازي اند!
سيگار فقط با درد مي چسبد...
فقط با دردِ تلـــــخ...
+
banu
دخترك برگشت
چه بزرگ شده بود
پرسيدم : پس كبريتهايت كو؟
پوزخندي زد!
... گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد...
گفتم: ميخواهم امشب
با كبريتهاي تو ، اين سرزمين را به آتش بكشم!!
دخترك نگاهي انداخت ، تنم لرزيد...
گفت : كبريتهايم را نخريدند!
سالهاست تن مي فروشم!
مي خري؟؟؟!!!?